بخند

*ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه . تادهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید خسه شد خوابید . دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند
ساعته بیدار نشده . یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...
یکی از حسرت های بچگیم خون دماغ شدن بود ! خیلی حس و ژست باکلاسی بود . . .
همه بهت توجه می کردن در حد شهید زنده !
*یکی از ظُلمایی که تو بچگی به ما میشد وباعث میشد گریه کنیم؛ این بود که تولدمون بعضیا کادو پارچ و لیوان میاوردن :| خــــعــــلــی یَزید بودن این
دسته..... کـــثـافـــــتــا.......
*لحظه ی قبل از مرگم به بچه هام میگم: ده میلیارد تومن گذاشتم...زیر...زیر...زیر... و همون موقع می میرم !!!
ای حال میده...
*ﻣﯿﮕﻦ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻏﻬﺎ ﺗﺎ ﺁﺩﻡ ﻣﺠﺮﺩ ﯾﺎ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﭙﺮﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﻫﯿﺘﺎﺑﻪ
*جام جم اذان لس آنجلس پخش میکرد، بابا بزرگم خونه مون بود، پرسید: اذانه اهوازه؟
گفتم نه بابا! لس آنجلسه!
میگه :همین دیگه! اگه شعور داشتی با اذان شوخی نمیکردی ..!
*یه لحظه پیش خودت تصور کن:
تو حموم باشی یهو یادت بیاد حوله ات رو با خودت نیاوردی داد بزنی که یکی واست حوله بیاره بعد از چند دقیقه صدای در بیاد در رو باز کنی یه دست بیاد تو حوله ات رو بهد بده .
بعد همون جور که داری لباست رو می پوشی یادت بیاد که همه رفتن مسافرت و کسی خونه نیست.
ساعته بیدار نشده . یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...

یکی از حسرت های بچگیم خون دماغ شدن بود ! خیلی حس و ژست باکلاسی بود . . .
همه بهت توجه می کردن در حد شهید زنده !

*یکی از ظُلمایی که تو بچگی به ما میشد وباعث میشد گریه کنیم؛ این بود که تولدمون بعضیا کادو پارچ و لیوان میاوردن :| خــــعــــلــی یَزید بودن این
دسته..... کـــثـافـــــتــا.......

*لحظه ی قبل از مرگم به بچه هام میگم: ده میلیارد تومن گذاشتم...زیر...زیر...زیر... و همون موقع می میرم !!!
ای حال میده...

*ﻣﯿﮕﻦ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺖ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻏﻬﺎ ﺗﺎ ﺁﺩﻡ ﻣﺠﺮﺩ ﯾﺎ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﭙﺮﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﻫﯿﺘﺎﺑﻪ

*جام جم اذان لس آنجلس پخش میکرد، بابا بزرگم خونه مون بود، پرسید: اذانه اهوازه؟
گفتم نه بابا! لس آنجلسه!
میگه :همین دیگه! اگه شعور داشتی با اذان شوخی نمیکردی ..!

*یه لحظه پیش خودت تصور کن:
تو حموم باشی یهو یادت بیاد حوله ات رو با خودت نیاوردی داد بزنی که یکی واست حوله بیاره بعد از چند دقیقه صدای در بیاد در رو باز کنی یه دست بیاد تو حوله ات رو بهد بده .
بعد همون جور که داری لباست رو می پوشی یادت بیاد که همه رفتن مسافرت و کسی خونه نیست.

+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۱/۰۵/۰۶ ساعت 1:50 توسط فراموشی
|